سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شهدای لسان الارض
قالب وبلاگ


کمی که به مغزمان فشار بیاوریم یادمان میاید که پروژه اهانت از کجا کلید خورد درست سال2005 بود که یک کاریکاتوریست دانمارکی با چاپ تصاویری موهون مقدسات ما را به بازیچه گرفت در ان سالها چه کردیم نام شیرینی دانمارکی را به گل محمدی تغییر دادیم و کاممان را با ان شیرین کردیم و به خیالمان بسیار کار کردیم هرجا نشستیم گفتیم که باید اقدامات لازم را برای جواب به این حرکت توهین امیز انجام دهیم ، سفیر دانمارک را احضار کردیم و مراتب ناراحتیمان به ان ابلاغ کردیم و فقط گفتیم ...دوباره یادمان رفت که چه حرف هایی زده بودیم و چه قول هایی داده بودیم این بار فقط به فاصله ی دو سال با انفجار حرمین عسگریین یادمان انداختند مجالس عزا بر پا کردیم سینه زدیم اشک ریختیم به دبیر سازمان ملل نامه نوشتیم کمک های مردمی را برای بازسازی حرمین جمع کردیم  و باز هم  گفتیم که باید کار را ریشه ای حل کرد همه جوره این کار را محکوم کردیم روی منبرهایمان نماز جمعه تلوزیون اینترنت کار داشت خوب پیش میرفت اما باز فقط گفتیم و اقدامی نکردیم این بار سعی کردیم که با برپایی مراسمی هر ساله تاریخ انفجار حرمیین شریفین را به ذهن بسپاریم که یادمان باشد که کاری باید بکنیم اما فقط به ذهن سپردیم حالش را نداشتیم که کاری بکنیم دوباره در روزمره گی های خود غوطه ور شده بودیم که این بار ماجرای سوزاندن قران کریم دادمان را دراورد و فقط دادمان را در آورد  همه چیز را سپردیم به خود قران تا جوابشان را بدهد شدیم مانند قوم بنی اسرائیل که به موسی گفتند تو و خدایت بروید بجنگید وقتی پیروز شدید خبر دهید ما هم میاییم این در حالی است که عده ای از برادران ما در افغانستان در مقابل توهین به قرآن و سوازندن آن توسط نظامیان آمریکایی با تمام هستی خود می ایستند و دشمن با هلیکوپتر به صفوف محکم آنها منور شلیک می کند و آنها هم چنان برای آرمانها و عقاید خود بیشترین هزینه ها را متقبل می شوند. دو سه ماه پیش بود  که عده اندکی از کاربران شبکه‌های اجتماعی در اقدامی هماهنگ و با محوریت گروهی که در شبکه اجتماعی “فیس بوک” ایجاد شد، به سخره گرفتن ارزش‌های شیعه به خصوص مقام بزرگ امام علی النقی(ع) را در دستور کار خود قرار دادند. با این که اینبار بچه های سایبری دست به کار شدند و سعی کردند اقداماتی را برای مقابله انجام دهند اما شاید نبود یک استراتژی قوی مانع از بروز نتایج چشمگیر شد شاید بهتر بود در موج های وبلاگیمان در دهه ای که به نام ام امام هادی راه اندازی کردیم از همان واژه امام علی النقی استفاده میکردیم تا صفحات بیشتری از گوگل را به خودمان اختصاص دهیم باید گونه ای عمل می کردیم که کسی دیگر جرات نکند حتی فکر اهانت به مقدساتمان را به ذهنش راه دهد چه برسد که ان را در قالب هایی فراگیر و جوان پسند همچون موسیقی به معرض نمایش بگذارد کاش اینبار یادمان بماند که باید تا اخر بایستیم ، خواهران و برادران سایبری ام جهادی بزرگ پیش روست " حی علی الجهاد "

آقا جان شرمنده ایم
ما برای شما به سر و سینه نمی زنیم. برای تان ویژه نامه منتشر نمی کنیم. اسم پسرهای مان را نمی گذاریم نقی. داستان زندگی تان را نمی خوانیم. و چطور می توانم بشمارم همه کوتاهی های مان را.

نویسنده : اخراجی


[ شنبه 91/2/23 ] [ 4:17 عصر ] [ الله اکبر خامنه ای رهبر ] [ نظر ]

(سمیه کردستان ، اسطوره ای که جان داد تا حرمت امام خود را نشکند)

بسیجی شهید ناهید فاتحی کرجو

 

ولادت و معرفت به معبود

ناهید فاتحی کرجو در چهارمین روز از تیر ماه سال 1344 در شهر سنندج در میان خانواده ای مذهبی و اهل تسنن به دنیا آمد. پدرش محمد از پرسنل ژاندارمری بود و مادرش سیده زینب، زنی شیعه، زحمتکش و خانه دار بود که فرزندانش را با عشق به اهل بیت (ع) بزرگ  می کرد.

ناهید کودکی مهربان، مسئولیت پذیر و شجاع بود که در دامان عفیف مادر، با رشد جسم، روح معنوی خود را پرورش می­داد. آن قدر در محراب عبادت با خدا لذت می­برد که به پدرش گفته بود: «اگر از چیزی ناراحت و دلتنگ باشم وگریه کنم، چشمانم سرخ می شود و سرم درد می گیرد. اما وقتی با خدا راز و نیاز کرده و گریه     می­کنم، نه خسته ام، نه سردرد و ناراحتی جسمی احساس می کنم، بلکه تازه سبک تر و آرام تر می­شوم».

 

نوجوانی از جنس ایمان و شهامت

با شروع حرکت های انقلابی مردم ایران، ناهید هم به سیل خروشان انقلابیون پیوست و با شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات ضد طاغوت در جرگه دختران مبارز کردستان قرارگرفت.

روزی با دوستانش به قصد شرکت در تظاهرات علیه رژیم به خیابان های اصلی شهر رفت. لحظاتی از شروع این خیزش مردمی نگذشته بود که مأموران شاه به مردم حمله کردند. آنها ناهید را هم شناسایی کرده بودند و قصد دستگیری او را داشتند که با کمک مردم از چنگال آن دژخیمان فرار کرد. برادرش می گوید؛ «آن شب ناهید از درد نمی توانست درست روی پایش بایستد. بر اثر ضربات ناشی از باتوم، پشتش کبود رنگ شده بود». 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیری های ضد انقلاب در مناطق کردستان، همکاری اش را با نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغازکرد. شروع این همکاری، خشم ضد انقلاب به خصوص گروهک کومله را که زخم خورده فعالیت های انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود، برانگیخت.

 

راهی به سوی آسمانی شدن

ناهید علاوه بر همکاری با بسیج وسپاه بیشتر وقتش را به خواندن کتاب های مذهبی و قرآن و انجام فعالیت های اجتماعی می گذراند.

اوایل زمستان سال 1360 به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها پرس و جو پیدایش نمی کند. خبری از ناهید نبود! انگار که اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقت ها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دست تنها، به تنهایی همه جا دنبال او می گشت. تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را می شناختند و او را آن روز دیده بودند شنید که: چهار نفر، ناهید را دوره کرده، به زور سوار مینی بوس کردند و بردند! 

بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار می گرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه می فرستادند که: اگر باز هم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه بچه هایتان را هم می­کشیم

.

زخم ستاره

چند وقتی از ربوده شدن ناهید گذشته بود که خبر گرداندن دختری در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است!» همه جا پخش شد. یک روستایی گفته بود: آنها سر دختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند . گفته بودند آزادت نمی کنیم مگر اینکه به خمینی توهین کنی!.

او ناهید بود که با شهامت و ایستادگی قابل تحسین از مقتدای انقلابی خود حمایت کرده و زیر بار حرف زور آنها نرفته بود. مردم روستا در آن شرایط سخت که جرأت حرف زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه این دختر اعتراض کرده بودند. اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بودکه ناهید، دختر جوان و انقلابی را از چنگال ستم آنها رهایی بخشد.

از روز ربوده شدن او یازده ماه می گذشت که پیکر بی جان و مجروح و کبود او را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخ های اطراف روستای هشمیز پیدا کردند. روایت دیگر حاکیست که اشرار برای وادار کردن ناهید به توهین نسبت به حضرت امام(ره) اورا زنده بگور کرده بودند.

وقتی جنازه را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسیار بی تابی می کرد و چندین بار از هوش رفت. پیکر آغشته به خون ناهید اگر چه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جانی برای فدا کردن در راه انقلاب نداشت اما کتابی مصور از ددمنشی ضد انقلاب بود. زنان سنندجی با دیدن آثار شکنجه بر بدن ناهید و سر شکسته و تراشیده اش، به ماهیت اصلی ضد انقلاب، بیش از بیش پی برده و با ایمان و بصیرتی بیشتر به مبارزه با آنان پرداختند.

 

تهران، سفر آخر

شرایط حاد منطقه در آن سال و خفقان حاکم گروهک­ها بر مردم، فشار زایدالوصفی که به خانواده شهید رفته بود مادر شهید را بر آن داشت به تهران هجرت کند و پیکر شهید ناهید کرجو، شهید مظلوم سنندجی را در قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرای تهران دفن نماید. 

چند سال بعد، مادر از اندوه فراق ناهید، بیمار شد و از دنیا رفت. برادر ناهید می گوید: مادرم در تهران ماند و با بچه های کوچک و وضعیت بد اقتصادی مجبور به کار شد. دوران سختی را گذراندیم اما مادر دلخوش بود که نزدیک ناهید است. دلش خوش بود که دیگر لازم نیست کوه به کوه، دشت به دشت و آبادی به آبادی دنبال ناهید بگردد.

 

و اینک ...

اینک نوجوانان و دختران ایران اسلامی باید بدانند که وقتی ناهید فاتحی کرجو به شهادت رسید بیش از هفده سال نداشت اما اکنون بعد از گذشت سی سال از شهادتش، نامش به برکت متعالی بودن هدف و ارزش هایش زنده و شیوه زندگی­اش الگویی برای زنان مجاهد است.

 اگر در صدر اسلام سمیه زیر شکنجه جاهلان عرب حاضر به نفی وحدانیت خدا نشد و در دفاع از اعتقادات راسخ خود شهادت را برگزید، امروز زنان موحد، الگویی نزدیکتر را پیش رو دارند. دختر نوجوان شجاعی که تحمل شکنجه­های طاقت فرسا را بر توهین به امام خود ترجیح داد و در مسیر ایستادگی و در دفاع از آرمان­ها و اصول متعالی اسلامی، شهادت را برگزید، و او کسی نیست جز سمیه ی کردستان شهیده ناهید فاتحی کرجو.


--

اگر بندبند استخوان هایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالاى‏ دار برند، اگر زنده زنده در شعله ‏هاى آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستى‏ مان را در جلوى دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمى‏ کنیم …
به امید پیروزى رزمندگان اسلام بر کفر جهانى
(صحیفه امام ج‏21 98)

[ جمعه 91/2/22 ] [ 12:30 صبح ] [ الله اکبر خامنه ای رهبر ] [ نظر ]

چند سال پیش با توجه به اشارت مقام معظم رهبری در رابطه با مهندسی فرهنگی و لزوم آن، مقوله مهندسی فرهنگی نقل مجالس فرهنگی کشور شد و مانند تمام مقولاتی که مورد توجه قرار می گیرند با چندین همایش و سخنرانی و… اقلام فرهنگی دیگر از این دست پیگیری شد و باز هم مثل همیشه پس از چندی مهندسی فرهنگی که می توانست فصلی جدید در پیشبرد اهداف فرهنگی انقلاب در حوزه های مختلف و همچنین خنثی کردن تهاجمات فرهنگی دشمنان باشد، به صندوق تاریخ فرهنگی نظام و همچنین پرونده های قطور اجرائیات مسئولان رفت.

فرهنگ حوزه ایست که سخن گفتن در آن به سختی ممکن است و از آن سخت تر عمل کردن در حوزه فرهنگ است که چون راه رفتن بر لبه تیغ است.

مانند مهندسی فرهنگی چندی است جنگ نرم نیز قلم بسیاری را قبضه کرده است، آری اگر بدرستی بنگریم شرایط شرایط جنگی است.

هرگاه سخن از جنگ می شود از انواع و اقسام آن گرفته چه جنگ روانی، چه نظامی، چه اقتصادی و… چند نکته همواره به ذهن متبادر می شود: استراتژی، نقشه عملیاتی، آگاهی از مواضع دشمن، تک و پاتک و…

اما هرگاه به تهاجم فرهنگی وجنگ نرم می رسیم تنها به یاد این می افتیم که بنشینیم و باز گو کننده(دقت کنید:بازگوکننده) احکام و حدود شرع یا با قلم به دست گرفتن – و در عصر جدید دست بر صفحه کلید گذاشتن – به افشای نقشه های شوم دشمنان بپردازیم. انگار یادمان رفته این میدان نیز میدان جنگ است!

هر جنگی بین دو جبهه صورت می گیرد و هر طرف سعی در گسترش محدوده تحت تسلط خویش و عقب راندن طرف مقابل دارد، اما در این جنگ به جای زمین ذهن و اعتقادات افراد است که مورد طمع واقع می شود.

در هر جنگی طرح عملیاتی باید وجود داشته باشد که در جبهه مقابل – جبهه فرهنگی مهاجم- به وضوح دیده می شود. اما متاسفانه این فرآیند در بین فعالین فرهنگی و رسانه ای انقلابی بسیار کمرنگ است و تنها به تبیین مواضع دشمن بسنده می شود.

حکایت فعالین فرهنگی ما حکایت کسی است که می داند و می بیند که دشمن از کجا و با چه سلاحی حمله می کند و تنها فریاد می زند:«آی…دشمن از فلان جا دارد می آید!» اما برای متوقف کردن آن و پاسخ متقابل به آن راه حلی پیشنهاد نمی کند.

عدم وجود تعریف درست از فرهنگ و مهندسی فرهنگی، علت نبود انسجام در بین نیرو های انقلابی این حوزه است، که باعث کم شدن بهره وری و تاثیر کار های انجام شده می شود.

چاره اندیشی در این حوزه نیاز مند ساعت ها کار کارشناسی است، و از نقش محوری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و همچنین شورای عالی انقلاب فرهنگی نمی توان چشم پوشی کرد و می توان با باز خوانی تعاریف اولیه و تولید طرح های عملیاتی با توجه به اصول مهندسی فرهنگی، به علاجی برای سیستم فرهنگی کشور رسید. هر چند راقم سطور خویش را در جایگاهی نمی یابد که خدای نکرده درصدد تعیین تکلیف برای مسئولین فرهنگی برآید، وظیفه خویش می داند که با مطرح کردن این آسیب و توجه دادن اذهان به این کمبود سهم کوچکی در این تکلیف عظیم الهی ایفا نماید.


[ جمعه 91/2/22 ] [ 12:21 صبح ] [ الله اکبر خامنه ای رهبر ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 20
بازدید دیروز: 28
کل بازدیدها: 72356